آدم-ها-برای-هم

سنگ تمام می گذارند

امــا نه وقتی که در میانشان هستی

نـه!!!

آنجا که در میان خاک خوابیدی

“سنگِ تمام”

را میگذارند و می روند...

خاطره....خاطره.....خاطر......


دوستی ،گوهری آن چنان گران بهاوکمیاب است که تنهادل می تواندجعبه ی آن باشد.

درد دل خدا با بنده اش

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام. (ضحی 1-3) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی (انعام 4). و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیاء 87) و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24) و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73) پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی(احزاب 10). تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی، که من مهربان ترینم در بازگشتن (توبه 118). وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی (انعام 63-64). این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای (اسرا 83). آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) غیر از من خدایی هست که برایت خدایی کرده باشد؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر 26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48) من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد و در شب روحت را در خواب به تمامی باز می ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60) من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3) برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم (فجر 28-29) تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

تفکروقضاوت


احسان


 
خدایا . من که هستم که چیزی بگویم که تو خود همه جیزرا می دانی .
چگونه همیشه به یادت باشم وقتی فقط در رنج ها صدایت می کنم ؟؟؟؟؟
و چگونه صدایت کنم در حالی که می دانم فاصله توهمی بیش نیست.
وقتی فکرش را می کنم اگر قطره آبی کم بود کل هستی احساس تشنگی
می کرد . دستم نمی رود گلی را بچینم مبادا ستاره ای لطمه ببیند .
اگر زندگی ام آن طور است که تو می خواهی بی قراری ام را کنار می گذارم
و آرام می گیرم .
چگونه به جستجویت بیایم ای خدا؟؟؟ کجا دنبالت نگردم ؟؟؟ وقتی همه جا هستی
حتی یک قدم هم نمی توانم بر دارم . در خودم می مانم و انتظار می کشم تا تو خود بیایی . اشکهایم را عاشقانه به پایت می ریزم تا قدمت را روی چشمانم بگذاری و
به محراب قلبم وارد شوی اصلا مگر بیرون بوده ای که بخواهی وارد شوی ؟؟؟؟؟؟
می خواهم با سرور و جاودانگی هم پیمان شوم چرا که غربت و تنهایی ام کل هستی
را دلتنگ می کند .وقت پریشانی به آرامش درخت و رود و پرنده که همیشه به یادت
هستند غبطه می خورم .
مگذار عمرم به " آماده کردن " بگذرد و در کنار چمدان توشه ام حیران بمانم که کجا بروم ؟؟؟ بعد ازاین همه تلاش برای داشتن توخدایم چرا دره ی عمیق تهی بودن در مقابلم ظاهر شده؟؟؟ من آماده ام . اما برای رفتن به کجا ؟؟؟ به من بگو کجا به انتظارم نبوده ای که بخواهم بیایم ؟؟؟ برای تو که مرا . چمدان و راه را خوب می شناسی سوغات چه بیاورم و ازسفر چه بگویم که ندانی ؟؟؟ دیوانه شدم خدایا !!! نمی خواهم سرم به سنگ پشیمانی بخورد ودنیا فریبم دهد . خدایا نشانه هایت را دیدم اما در آنها نمی مانم . باورت کردم پس تو هم کمکم کن