دوست


رفیقان در جهان دهها گروهند
که هر یک در مسیر امتحانند
گروهی صورتک بر چهره دارند
به ظاهر دوست اما دشمنانند
گروهی وقت حاجت خاکبوسند
ولی هنگام خدمتها نهانند
گروهی خیر و شر در فعلشان نیست
نه زحمت بخش و نه راحت رسانند
گروهی دیده ناپاکند حوش دار
نگاه خود به هر سو میدوانند
بر این بی عصمتان ننگ جهان باد
که چون خوکند و بل بدتر ازانند
ولی یاران همدل از سر لطف
به هر حالت که باشد مهربانند
رفیقان را درون جان نگه دار
که انان پر بهاتر از جهانند.. 

حساب


پسری به دختری ریاضی درس میداد...!




او را بوسید و دوباره باز بوسید و گفت به این عمل جمع میگویند!





! ...دختر پسر را بوسید...!





پسر گفت یکی از بوسه های من کم شد به این عمل تفریق میگویند!!!





بعد همدیگر را به اغوش کشیدندو یکدیگر را بوسیدند و گفت :

به این عمل ضرب میگویند..!!!





!...ناگهان پدر دختر امد...!





پسرک را تکه تکه کرد و گفت این عمل را تقسیم میگویند...!





سپس خشتک پسر رابر روی سرش کشید و جوری بر سرش کوبید که




سرش تا کمرش خم شد و گفت این عمل را صورت در مخرج میگویند...!






!...دیدید چقدر ریاضی شیرین است..

آه

هیچوقت حسرت زندگی آدمایی که
از درونشون خبر نداری نخور ؛
هر قلبی دردی دارد ،فقط نحوه ابراز آن فرق دارد ؛
بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان میکنند…
*و بعضی ها در لبخندشان …
خنده را معنی به سرمستی مکن
باور کن آنکه میخندد غمش بی انتهاست …


بهانه

همین جادرون شعرهایم بمان

تاوسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها

مراباخودنبرد

به سرزمین هایِ دورِاحساس

من اینجاهرروزباتـوعاشقی می کنم بی انتها

شعرِمن بهانه ایست برای مـاشدن دستهایمان

تاتکرارِ غریبانه یِ جدایی راشکست دهیم...

Y


هیاهو


می توانی بانگاهی دردلم غوغاکنی

بازاین آرامِ عاشق پیشه رارسوا کنی

می توانی یک نفس باران شوی برخاکِ دل

تاکه سامانم شوی بازاین دلم احیاکنی

می توانی بعد ان آوارگی هایک شبی

سربه دامانم گذاری رازدل افشا کنی

می توانی همسفربامن شوی تامرزعشق

تاکمی آرامشت رانزدمن پیداکنی

می توانی مُلک دل رابامحبت جانِ من

تاابد شیرین به نامت باسندامضاکنی